صدای سكوت دوستی میگفت (عارفه زندیه): در مدت زمانی كه در ايران در كتابخانهیِ ملی ایران كار میكردم، تصميم گرفتم برای مدتی در محيطی ديگربه کار بپردازم. جايی كه بتوانم غير از صرفا كارهای كتابداری،كمك بيشتری به ديگران بكنم. با مشورت و حمايت رييس كتابخانه –شادروان“پوری سلطانی” – به مدرسه باغچهبان، که ویژهیِ کودکانِ ناشنوا بود رفتم و تمايلم …
Read More »دوستی می گفت
خاطرهای از دکتر مصدق
خاطرهای از دکتر مصدق در ۱۱سالگی دکتر محمد مصدق نخست وزیر وقت را دیدم. از: دکتر حسین مرتضوی سال ۱۳۳۱زلزله مرگباری در اطراف شاهرود رخ داد و صدها تن کشته شدند. به دلیل نبود تجهیزات سریع مثل هلکوپتر کمک رسانی به زلزله زدگان بسیار دشوار و با تاخیر انجام شد و با اقدام به استفاده از ساقههای درخت گردو …
Read More »زایمان همسر خان
“دکتر دانیالی پور” همکار عزیز ما در سالهای 1968 تا 70 به عنوان پزشک سپاه بهداشت در دهکدههای اطراف شیراز، اردکان فارس و سراب قلعه شاهین کرمانشاه خدمت کرده است. ایشان یادداشتهای تلخ و شیرینی را که طی این مدت شاهد بوده، برای بخشِ دوستی میگفت میفرستد. در این شماره دکتر دانیالی پور مقدمهای بر یادداشت اضافه کرده، مینویسد: …
Read More »